کد خبر: 379850
۰
PNAZAR
نسخه چاپی

نطق‌های حسن گشتاپو

به گزارش خبرنگار تاریخ و اندیشه ایرنا، روزی که رادیو، فرار بنی صدر را اعلام کرد، مورد ضرب و شتم قرار گرفتم. دلیل آن هم این بود که پاسداران به من عنوان استاد بنی صدر را داده بودند که در آن زمان بسیار موجب بدنامی بود. ضمنا نگهبانی بی سواد و بدنام در زندان حضور داشت که از زدن زندانیان لذت می برد.

نام او حسن بود و خیلی دلش می خواست حالت رئیس را به خود بگیرد و فکر می کرد این برتری خود را می تواند با توسری زدن به زندانیان نشان دهد. چون موهایش بسیار کوتاه اصلاح شده بود زندانیان به سرعت به او لقب حسن گشتاپو را دادند.

هر بار که در سلول را باز می کرد تا ما را به دستشویی ببرد برایمان سخنرانی می کرد. البته هدف او روشن کردن ما و زدودن افکار مسمومی از قبیل غرب گرایی، سرمایه داری، مارکسیستی، صیهونیستی، فراماسونری و غیره از وجودمان بود.

استقبال از سخنان حسن گشتاپو

همراهان من با حظ تمام سخنان آگاهی بخش حسن گشتاپو را گوش می دادند زیرا هر چه بیشتر حرف می زد امکان بیشتری جهت استفاده از دستشویی ها وجود داشت. در ضمن، بعضی مواقع حسن بدون این که بخواهد خبرهایی را از جاهای دیگر برایمان بازگو می کرد. برای زندانیانی که کلا از دنیا منکف شده بودند، اخباری از قبیل وضعیت دادگاه ها که در یاوه گویی های حسن گشتاپو بروز می کرد اغلب روشنگر بود.

به همین دلیل علیرغم خشونتی که حسن گشتاپو به خرج می داد زندانیان جوان از صحبت هایش لذت می بردند زیرا وقتی به سلول هایشان برمی گشتند موضوعاتی تازه برای بحث و بررسی داشتند.

پاسداران دیگر که منضبط تر بودند اجازه نمی دادند حسن زیاد مقابل در سلول ها باقی بماند و اغلب فریاد کنان به او دستور می دادند: حسن زیاد حرف می زنی، کارت را بکن!

استاد بنی صدر بیا بیرون!

بهر حال این حسن بود که خبر فرار بنی صدر را به ما داد. از نظر حسن، مسلما من به عنوان معلم و الگوی بنی صدر مسوولیت سنگینی را نسبت به فعالیت های رییس جمهوری سابق داشتم. او اصلا متوجه نبود که من در کارهای سیاسی بنی صدر هیچ نقشی نداشتم.

در حرف های حسن، همیشه بازتابی از آنچه در جاهای دیگر می شنید ملاحظه می شد. آن روز هم بعد از آن که سخنرانی همیشگی اش را کرد، طوری نشان داد که می خواهد برود، اما چند لحظه بعد برای تنبیه کردن ما برگشت، زیرا جوانان هم سلول من، بدون منظور خاصی آوازی معمولی را سر دادند.

نطق‌های حسن گشتاپو
مراسم تنفیذ ریاست جمهوری بنی صدر در بیمارستان قلب تهران

حسن از منفذ در فریاد زد: آواز می خوانید؟ خیلی خوب حالا خواهید دید!

از نظر او هر آوازی به عنوان طغیانی علیه نظام تازه پا گرفته به شمار می آمد. از این رو وارد سلول شد و پرسید: چه کسی اول خواند؟

چون کسی جواب نداد با لحنی قاطعانه به من اشاره کرد و گفت: تو؛ استادِ بنی صدر، بیرون!

داخل راهرو رفتم. به نحوی تحکم آمیز گفت: بگو ببینم، کی اول خواند؟

جواب دادم: نمی دانم.

دانش آموز زبانم به دادم رسید

آن وقت شروع به کتک زدن من کرد. اما پاسدار دیگری به نام سبزعلی که پسر خوبی بود و نزد من زبان انگلیسی یاد می گرفت از دور ما را دید و با عجله به طرفمان آمد و با لحنی قاطعانه از حسن گشتاپو خواست دست از زدن من بردارد و بعد هم مرا به سلولم برد. اما صدای حسن را شنیدم که به گونه ای خشم آلود زیر لب می گفت: تنبیه تو هنوز تمام نشده است.

پس فردا اول صبح حسن در سلولم را باز کرد و مرا داخل راهرو برد. چشم هایم را بست و تکه پارچه ای در دهانم فرو کرد. بعدها خودش به من گفت: این از روش های زیرکانه ای است که از زندانبانان یاد گرفته است تا زندانیان تصور کنند زمان اعدامشان فرا رسیده است.

آن روز حسن مقداری مرا با خود راه برد و ضرباتی را به من وارد کرد و بعد هم چشم هایم را باز کرد و گفت: حالا مجازاتت تمام شد.

هنگام ورود به سلول متوجه نگرانی هم سلولی هایم شدم. آنها فکر می کردند من این ضربه های شدید را تحمل نمی کنم و کسی که آن سرود را خواند لو خواهم داد. اما پس از آن که اطمینان حاصل کردند که حرفی نزده ام بسیار دوستانه و با احساس با من هم دردی کردند. آنها لیوانی آب و و قطعه ای قند به دهانم گذاشتند گویی به این وسیله می خواستند از من عذرخواهی کرده باشند.

غلبه افکار مارکسیستی بر زندان اوین

اکثر جوانانی که در زندان اوین با آنها آشنا شدم کاملا تحت تاثیر تفکرات مارکسیستی بودند. حال هر گرایشی داشتند یعنی مارکسیست اسلامی( مجاهدین)، کمونیست طرفدار شوروی، کمونیسم ضد شوروی، مائوئیست، تروتسکیست و غیره. فرقی نمی کرد زیرا در وجودشان نوعی سلطه استالینیستی و زودباوری تعجب انگیز و عدم آشنایی با فرهنگ سیاسی مشاهده می شد. این چپ های استالینیستی به گونه ای سیستماتیک، مذهبیون را فالانژ و غیر مذهبیون را لیبرال می خواندند.

تمام نخبگانی که در غرب آموزش دیده بودند یا در دانشگاه های ملی درس خوانده بودند، یعنی افراد کادرهای بالای کشور توسط ایشان، برچسب لیبرال می خوردند. این چپ های استالینیستی بدین ترتیب تمام آگاهی ها و تکنیک هایی که ایرانیان طی صد و پنجاه سال اخیر کسب کرده بود را به دلیل رابطه آنها با غرب، به زباله دان تاریخ می سپردند. همین تبلیغات ضدلیبرالی ایشان باعث خلایی در دانشگاه ها، ادارات، کارخانجات، بانک ها، بخش های سیاسی، فرهنگی و غیره می شد که پر کردن آنها بسیار مشکل بود.

تاکتیک فرصت طلبانه حزب توده

از این گروه های چپ ساده نگر و بی تجربه خائن تر، حزب توده طرفدار شوروی بود که رهبران آن در سال ۱۳۵۸ بعد از ۲۷ سال تبعید در شوروی به ایران بازگشته بودند. سعی آنها این بود تا با برداشتن لقمه های بزرگ، زمان از دست رفته را جبران کنند. از این رو تاکتیکی فرصت طلبانه را به کار گرفتند. طوری که طی سه سال پس از انقلاب خود را مدافع بی چون و چرای جمهوری اسلامی نشان دادند. رهبران این حزب با آن که از نظر افکار عمومی کاملا بی اعتبار بودند، دانسته هایشان را در اختیار نظام نوپایی گذاشتند که در زمینه اداره یک انقلاب و جامعه ای مدرن و تازه، بی تجربه بود.

شکار لیبرال ها توسط حزب توده

بدین ترتیب، شکار لیبرال ها که خواست حزب توده هم بود توسط گروه های چپ افراطی شروع شد و شعار آنها شد. بعدها جناحی از نظام اسلامی هم که می ترسید از طریق چپ های افراطی کنار گذاشته شود از این شعار استفاده کرد.

نطق‌های حسن گشتاپو
نورالدین کیانوری دبیرکل حزب توده

من هم وقتی به زندان اوین وارد شدم هم سلولی هایم فورا برچسب روشنفکر لیبرال را به من زدند، با تمام مشخصه هایی که ذکر کردم.

لیبرال مقاوم و انقلابی های بی جر و بزه!

به هر حال، روزی که حسن گشتاپو مرا زیر ضرباتش گرفت و سپس مرا در داخل سلول روی زمین رها کرد، متوجه شدم پنج شش نفر از پسران جوان سلول به آهستگی با یکدیگر چیزی می گفتند. این افراد به مارکسیست های طرفدار شوروی معروف بودند. پرسیدم چه می گویند؟

یکی از آنها با لبخند و با لحنی رسمی گفت: تا امروز ما شما را لیبرال می نامیدیم اما تصمیم گرفته شد تا از این پس لیبرال مقاوم صدایتان کنیم.

به زحمت قدری از جا بلند شدم و خطاب به ۶۰ هم سلولی خود گفتم: آیا بهتر نیست انسان، لیبرال مقاومی چون من باشد تا یک انقلابی بی جربزه؟ شما ها سرود خواندید نه من! آیا هیچ کدامتان جرات کرد به حسن بگوید که من مقصر نبودم؟

متفقا گفتند: بله حق با توست. ما همگی مقصریم و می خواهیم ما را ببخشی.

از آن روز به بعد با وجود نظرات سیاسی متفاوت، دیگر هم بندی هایم مشاجره ای با من نمی کردند. هر با مدیر زندان کسی را برای صحبت درباره مسائل زندان می خواست این من بودم که از طرف هم سلول هایم انتخاب می شدم زیرا عملا حالت تنفرشان نسبت به لیبرالی که من باشم از میان رفته بود.

منبع:

از کاخ شاه تا زندان اوین، احسان نراقی، نشر رسا

دبیرسرویس: #هادی_اسماعیلی

قم پرس منتظر دریافت اخبار و پیام های هموطنان عزیز می باشد.